دانلود رمان روزهای سرد عاشقی جاوا،اندروید،pdf،ایفون
نوشته امیر فرهی
قسمتی از داستان
صداى حرکت چرخ هاى اتوبوس بر روى جاده ى پر
پیچ و خم دخترک نابینا را به خودش آورد ؛ اوتا به حال بدون پدر و مادر خود
جایى نرفته بود و شاید هم دلیل ترسش از این مسافرت همین مى باشد.
دلارام دستش را بر روى دست کارولاین که
درست کنارش نشسته بود گذاشت و به آرامى فشرد و به صداى پدر و مادر خود که
درست بیرون اتوبوس روبه شیشه ى دلارام ایستاده بودن و با جملات به سلامت
خترم ، خدا به همراهت باشد او را بدرقه ى مسافرت مى کردند گوش داد.
ساعت ها از حرکت اتوبوس گذشته بود ؛